روزی بامادران شهدا
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
دعای فرج

آخرین مطالب مسجدنما

↑ شما هم کدش را داشته باشید

آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 53
:: کل نظرات : 27

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 16
:: بازدید ماه : 158
:: بازدید سال : 373
:: بازدید کلی : 10649
نویسنده : 313
سه شنبه 25 فروردين 1394

تازه از راهیان برگشته بودم, دل تنگ بودم, هر روز و هر ساعت رو با خودم تکرار میکردم که کجا بودیم و کدوم منطقه رو زیارت میکردیم, گذشت  تا نزدیک روز مادر شدیم, دلم میگفت, وظیفه ای درقبال مادران شهیدانی که همه چیزشونو برای امنیت مادرای ما دادن, داریم , با کمک بچه ها ,پوستری طراحی کردیم و توی دانشکده نصبش کردیم و از بچه ها خواستیم به جای شهدا, به مادراشون تبریک بگن, جملات خوبی نوشته شد, اگرچه بعضی ها کودکیشان هیچگاه از بین نمیرود و جملاتی که نوشته بودند, نا امید کننده بود ولی همیشه , همه چیز خوب نخواهد بود, بچه ها رو جمع کردیم و دسته بندیشون کردیم , برای سرزدن به دومادر شهیدان, عباسی و چشم براه, امروز به خانواده شهید عباسی سر زدیم, خانواده ای خونگرم و صمیمی , دارای 4 پسر و دو دختر که  یکی از پسرانشان, حسن, شهید شده بود, مادر, از انتظار 31 ساله ی خود میگفت و امید زنده اش برای بازگشت فرزند, از استخوان هایی که وقتی میخواست به یاد کودکیش, در اغوش بگیرد, حتی قابل دست زدن نبود..از ترکشی که به یادگار, قاب گرفته بود, به یاد بدنی که هرگز کامل بازنگشت, از لحظه ای که نمیدانست, چند مرتبه مادرش را صدازده و او انجا نبوده, از تشنگی که تحمل کرده و کسی نبوده ابش دهد,  از لحظه ی شهادتش که با ترکشی, کمرش همیشه خم مانده, به یاد نماز شب هایی که در زیر درخت باصفای حیاتشان نماز شب میخوانده و مادر, از نگرانی بیدار شدن دیگر فرزندان, به او اعتراض میکرده, از لجظه ای که بر جمجه ی پسر زیبا سیرتش دست کشیده و از موهای پرپشتش پرسیده(مادر, موهات کجان, مادر, قربونت برم, کجا بودی تا حالا...)

اما ....

مادر دلش گرفته بود, میگفت بچه های ما برای ماندن دین, رفتند, اما الان جز بی دینی و بی معرفتی بعضی هموطنان, چیز دیگری نمیبیند,

دلگیر بود ازما...

از بی معرفتی هایمان..

از فراموشیمان, درمقابل مادرانی که فرزندان رشیدشان را راهی کردند و جز تکه هایی استخوان چیزی تحویل نگرفتند..

اما برای چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این سوالی است که همه ی ما باید ازخودمان بپرسیم..

ایا شهدا از فرصت های جوانیشان برای بخور وبخواب های ما گذشتند؟؟؟

پاسخشان, با وجدان بیدارتان..

ان شالله در بگیر بگیر یوم الحسره, شرمنده شان نباشیم..

فردا ان شالله برای سرزدن به مادر شهید چشم براه میرویم, صحبت های ایشان را ان شالله فردا در وبلاگ, دنبال کنید.

ومن الله توفیق




:: برچسب‌ها: 313 وبسیجی/والعصز ,
:: بازدید از این مطلب : 103
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
محمد در تاریخ : 1394/1/25/2 - - گفته است :
ان شاءالله...


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
سم رب الشهدا والصدیقین "به وبلاگ بسیج دانشکده توانبخشی خوش امدید" بسیج میقات پا برهنگان و معراج پاک اندیشه ی اسلامی است که تربیت یافتگان ان نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. امام خمینی (ره) هستیم تا در جان دشمنان انقلاب ، بیم افرین باشیم و برای دوستان ان امیدافرین. تمام تلاشمان این است که در هر عرصه ای، انقلاب به حضورمان نیاز دارد، فعالیت کنیم. و دشمنانمان بدانند تا قطره خونی در رگ هایمان وجود دارد، پاسدار ارزش های انقلاب هستیم و مقابل کسانی که وقیحانه از خط قرمز ها عبور میکنند می ایستیم ، که بر مبنای وعده ی الهی پیروزی با ماست.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)